محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

نفس مامان و بابا

5ماهگی پسرطلا

محمدپارسا جان پنجمین ماهگرد تولدت مبارک! عزیز دلم حالا که ماشالاه 5 ماهه شدی، می تونی راحت غلت بزنی. موقع خواب دوست داری به پهلو بخوابی که گاهی ناخواسته دمر میشی و میزنی زیر گریه. همه چیزو دوست داری به دهان ببری و به دستت زیاد نگاه می کنی و اصرار داری مشتت رو در دهانت فرو ببری.مدام روی شکم می خوابی و سعی می کنی خودتو به جلو هل بدی. دوست داری یکی کنارت باشه و باهات بازی کنه و حرف بزنه. اگه لحظه ای تنها بمونی شروع می کنی به غر زدن.ای کاش می تونستی خودت رو با اسباب بازیهات سرگرم کنی تا منم بتونم به کارام برسم. خیلی به ما وابسته هستی و دوست نداری به طبقه پایین پیش مامان و بابای من بری، با اینکه اونها عاشقانه دوستت دارن تو پیش اونها غریب...
11 تير 1392

هر روز یک دلیل

ساعت 2 بعدازظهر است. تصمیم می­گیرم پسرک را بخوابانم. در حال درازکش به او شیر می­دهم. پلک­هایش سنگین می­شود و بالاخره خوابش می­برد. صدای آژیر از کوچه شنیده می­شود و حس کنجکاوی­ام برانگیخته می­شود. به کوچه نگاهی می­اندازم. انگار بقیه از من کنجکاوترند. وانت در وسط کوچه با در باز رها شده و در پشت سرش ماشین پلیس دیده می­شود. داد و فریاد مردی شنیده می­شود که قصد سوار شدن به ماشین پلیس را ندارد و مقاومت می کند. به او دستبند می­زنند و می­برند.سربازی هم سوار بر وانت مجرم  در حالی­که برف­پاکن ماشین را زده بود پر گاز حرکت کرد.(حرکت تند برف پاکن در یک روز داغ تابستان) کاشف به عمل آمد ک...
4 تير 1392
1